107.

ساخت وبلاگ
سریال باید یک چیز غیرواقعی باشد. یک چیزی مثل فرندز یا مدرن فامیلی که خیالت از دیدنش راحت باشد. بدانی هر چیزی که می شود، آخرش به خیر و خوبی ختم می شود. و نه مثل سریال leftovers که هر لحظه نگران اتفاقات غیر قابل پیش بینی باشی و با تمام شدن هر قسمت، یک چیزی توی باورت فرو بریزد. با همه این ها، دوستش دارم.یک جایی توی این سریال، "نورا دورست" که همه خانواده اش را از دست داده، فاحشه استخدام می کند و یک جلیقه ضدگلوله می پوشد و به فاحشه اسلحه ای می دهد تا در ازای سه هزار دلار با آن قفسه سینه اش را نشانه بگیرد و تیر بزند. بار اول که نگاه می کنی همه چیز در نظرت عجیب و غیرواقعی می آید. جلوتر که می روی،می بینی توی زندگی دردهایی هست که هیچوقت از بین نمی روند. گاهی فقط به یک ضربه بزرگ احتیاج داری تا شاید برای لحظاتی فراموششان کنی. پ.ن: Shoot me... shoot me 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 13:59

به نام خدا نمی دانی چقدر سخت است در جمعی نشسته باشم و از تو حرف نزنم. از کوچکترین حالت هایت و از کمترین دردهایت، تا بزرگ ترین آنها... وقتی ماه به ماه از اتاق شیمی درمانی که بیرون می آیی،دیگر آن آدم گذشته نیستی. از تک تک موهات که ریختند و به جاش سفیدتر از قبل در آمدند. نمی دانی چقدر سخت است توی جمعی بنشینم و فکرم چیزی غیر از تو باشد. از اینکه حالا چیکار می کنی و داری به چی فکر می کنی و چقدر فکر کردن به مردن برایت عادی شده است. که هر بار تمام هیستوری لپ تاپت را بگردم تا ببینم چی سرچ می کنی و توی دلت چی هست. که وقتی موقع سلام و خداحافظی بغلت می کنم، دلم می خواد تمام دنیا بایستد. که چرا زودتر قدر آغوش هایت را نمی دانستم. و چرا زودتر این لحظه ها را ثبت نکرده بودم توی ذهنم. و تو نمی دانی برای کسی که فوبیای از دست دادن دارد، چقدر درد دارد فکر از دست دادن... پ.ن: گفت عمر دراز عیبش این است که باید بار سنگین عزای تمام عزیزانت را  به دوش بکشی. و من فکر نمی کنم تاب بیاورم... 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 13:59

نویسنده: پیاده - چهارشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۳ یک حس فوق لذت بخش بعد از یک ماراتن بسیار خسته کننده، در حالی که دو شب بیخوابی یا بهتر بگوییم کم خوابی کشیده ام. صندلی ماشین را داده ام عقب و ابی دارد نون و پنیر و قصه اش را آرام در گوشم می خواند. همین طور که چشم هایم بسته است، از نور چراغ های کنار اتوبان می فهمم وارد جاده فرودگاه امام شده ایم. دو ردیف چراغ زرد رنگ که به ترتیب از روی پلک های بسته ام رد می شوند. برای من هیچ حسی شیرین تر از رفتن نیست. هیچ وقت نبوده است. حس رفتن و دل کندن یکباره از تمام این آدم ها. آهای آهای یکی بیاد... 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

نویسنده: پیاده - سه شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۳  خنده دار است! محمد به اندازه یک ترابایت سریال های روز دنیا با بالاترین رنک ها و فیلم های اسکار  امسال را برایم آورده است. با اینحال شب هایی مثل امشب که بیخوابی می زند به سرم، ناخودآگاه می روم و اتفاقی یکی از قسمت های سریال فرندز را play می کنم. من آدمی هستم که تنها کسانی که با آنها از نظر عاطفی انس دارم من را خوب می کنند و تلاش دیگر آدم ها و دست و پا زدن هایشان برای نزدیک شدن به من بیهوده است. و فرندز! این شیش نفر دوست داشتنی، آدم هایی هستند که من بیش از سایر آدمها باهاشان مانوسم. بزرگ تر که شدم، یک روش درمانی را به نام خودم ثبت خواهم کرد: فرندز درمانی! 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

نویسنده: پیاده - چهارشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۴

 

و زندگی در معمولی ترین شکلش می تواند زیبا باشد...

اگر تو کنار من باشی.

دو سال گذشت و آرامش بیشترین سهم تمام روزهای ما بود. بگذار آدم ها هنوز هم فکر کنند که عشق در مبارزه است. هیچکس به لذت سکرآور خواب رفتن روی بازوهای تو و لمس نفس هایت پی نبرده است. 

107....
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

تقریبا یکسالی می شود که در اینجا را باز نکرده بودم. بعد از گه بازی های پی در پی بلاگفا آخرسر حوصله ام سر رفت و باید بگویم که کلا سعی کردم نوشتن را ببوسم و بگذارم کنار. همیشه توی روزهای خاصی از زندگی، آدم یاد نوشتن اش توی وبلاگ می افتد. بقیه وقت ها، تمام جرقه هایی که توی ذهنت می زنند، پیاده می شود توی نوت گوشی و یا نهایتا زیر یک عکس عاشقانه در اینستاگرام. اما نوشتن هیچوقت از یاد آدم نمی رود. مثل یک کودک معصوم، پشت حصارهای ذهنت می ایستد و تا تصمیمم می گیری شروع کنی کلمه ها هوار می شوند روی سرت. گاهی دوست دارم که شغلم نویسندگی باشد. انجام دادن کاری که عاشقش باشی عمر آدم را طولانی تر می کند اصلن. اینقدر وقت است که برای دلم، حتی یک کتاب نازک کوچولو هم دست نگرفته ام برای مطالعه کردن. با تمام این حرف ها ذهنم هنوز بسته نشده است. هر چند از آرزوهای نوجوانی دور شده ام که مثلا دلم می خواست همیشه که یک نویسنده ای باشم شبیه شریعتی یا موراکامی و یا حتی هربر لو پوریه. حتی دیده شده که گاهی به مارکز هم فکر می کردم. حالا نزدیک به سی سالگی ام که شده ام، از آرزوهای قبلی خنده ام می گیرد. ولی یک چیزی ته ته دلم می گوید که هنوز هم دیر نیست... باید بگویم که دیگر حرف ها و قضاوت های دیگران برایم مهم نیست. امیدوارم نوشته های بی پرده ام مثل قبلی ها دلنشین باشد. لااقل برای خودم. 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

  می دانی هر روز هم که به خودم بگویم سعی کن آدم ها را قضاوت نکنی، باز هم یک جاهایی آدم ناچار می شود که قضاوتش را بکند. اصلا بعضی ها به دنیا آمده اند تا تو را در مقام قضاوت قرار دهند. چالش این روزهایم آدم هایی هستند که اینستاگرام را با شخصی ترین آلبوم خانوادگی شان اشتباه گرفته اند و از تک تک لحظات زندگیشان عکس می گذارند. فراتر از اینها، آدم هایی هستند که ماه به ماه بارداری تا لحظه پیش از زایمان و بعد از آن درست پس از زاییدن و پس از آن نیز از بزرگ شدن روز به روز توله هایشان عکس های رنگ و وارنگ منتشر می کنند و شیرین کاری های دقیقه ای و جشن تولدهای میلیونی شان را به اشتراک می گذارند. فراتر از اینها، آدمهایی هستند که از اتاق تحفه شان پیش از به دنیا آمدن عکس می گذارند که مارک سیسمونی را به رخ بکشند برای کودک معصومی که بی خبر می خواهد پا بگذارد توی این چنین دنیایی... سوال اصلی این نیست که چرا من عکس های این آدم ها را دنبال می کنم، سوال اصلی این است که چرا آدم ها اینقدر نیاز به خود نمایی دارند؟ چرا اقلیت ثروتمند این چنین احمقند و اکثریت متوسط، اینچنین حسرت بر دل که کامنت های به به و چه چه و خوش به حالتان برای اینها می گذارند. پ.ن1: دنبال کردن این آدمها برای من دو تا دلیل اصلی دارد یکی اینکه از هر چی بگذریم، من یک جامعه شناس و نیمچه روانشناس هستم و درک دنیای آدم ها و تحلیل شان برایم جذابیت 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 138 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

به اینجا که فکر می کنم، به گذشته های اینجا، همه نظرات منتشر نشده و همه خواننده های یواشکی، دلم می گیرد. آدم های دنیای مجازی، آدم های مزخرفی هستند. به درد همین جا می خورند. اگر بخواهی واقعی شان کنی، به مجازی بودنشان هم گند می زنی. کاش توی همین قاب می ماندی برای همیشه.

107....
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 135 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

نویسنده: پیاده - سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۹۵

آدم ها نمی تونن طاقت بیارن. اینو می فهمی؟

یه مادر نمی تونه غم مردن بچه اش رو هضم کنه. چرا نمی فهمی؟

107....
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 167 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32

شب تولدت، مصادف شده باشد با آخرین شب قدر، بیدار نشسته باشی تا صبح به دعا خواندن های گاه گاهی و اینترنت بازی های همیشگی. دم دم های صبح یهو دلت بخواهد دعا کنی و هر قدر که آرزوهای مختلف از توی ذهنت بگذرند، باز هم فقط و فقط یک دعا بر زبانت بیاید: سلامتی. خداوندا! سلامتی بابای خوبم را از تو می خواهم. و سلامتی بهترین همسفر زندگی، سلامتی همه آنهایی که دوستشان دارم و شادی هایشان رنگ می پاشد توی زندگی ام و سلامتی یک نی نی دوست داشتنی که خیلی دلم می خواهد همین روزها بیاید توی دلم بعد از همه اینها، یک ارده قوی برای رسیدن به همه آرزوهای بزرگم. الهی آمین 107....ادامه مطلب
ما را در سایت 107. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : piade87 بازدید : 147 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 18:32